دست روی دست که بگذاری همینطور ثانیهها سپری شوند یکهو به خودت میآیی و میبینی کپک گرفته لحظهها را بویش از چند تا وبلاگ آنطرفتر هم به مشامت می رسد. چیز عجیبی نیست روزمرگی وقتی تمام کارت شده زل زدن به همین صفحههایی که قرار است کلمات بعدی توی فکرت را تشکیل بدهند.
از قضا یک همچین روزی یک نفر میآید با اینسایکلوپدیاهایی از غم با لبخندی به قشنگی برف، برایت ترجمه میکند هر حسی را که از پرده چشمهات مشخص نیست (نمیشود خواند). بعد کلمه میشود توی دهانت .. فکر میشود غلت میخورد روی زبانت.. نگاه میشود توی چشمهات تا با هر کدامشان که شده .. حتا با روی کار آمدن غیرارگانیکترین گرگ .. زمزمه کنی: - مینور؟
ادامه مطلب LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26