برادکست از خیابان اردیبهشت

ساخت وبلاگ


وات ایف آی وسط خیابان ها راه برود لگد کند برگهای پاییزی را و گربه ملوس هایی که تازه از چرت ظهرگاهی بیدار شده رو به رویت چشم تنگ می کنند برای یک لیس و تنها یک لیس از بستنی چوبی توی دستانت در یک بعد از ظهر دم گرفته حوالی خیابان اردیبهشت، که تو سر خم کنی نیشت کنتراست تقارن گونه هایت را بهم بریزد.. که یک لیس به من میدهی؟

وات ایف آی شلوارش را بعد از یک استراحت چند ده دقیقه ای بکشد بالا و سیفون را طوری بکشد انگار که برایش مهم هم نبوده چه اتفاقی بعد از کیمیکالی که خونش را توی رگ هایش بجریان انداخته می افتد، همانطور بی خیال متراژ خیابان ها را ببندد به قدم شمار و نگاهش زوم به سینه های ورافتاده پیرزن شیرینی که همراه با هر سینی که ثین تلفظ کرده داستان یکی از دندان های نداشته اش را منتشر کرده.

به او چه که پیرزن ناموس خدابیارمز تو از آب درآمد؟ به او چه که تیغ سر را گوش تا گوش می برد؟

مگر هیچکس از آینده خبر داشته دست به گوشت آبدارم نزند

مگر هنوز هم چاقو توی جیب کسی هست

مگر هنوز هم سیبیل نشانه بلوغ است یا دوتا زیتون پنجاه گرمی آن پایین مایین ها

حرف باد هواست.. ور ور ور

راه درازی داری رفیق : )




LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 19:16